خسرو روضه خوانان ایران: شجریان

درود بر رهبر انقلاب اسلامی: حضرت آیت الله خامنه ای

خسرو روضه خوانان ایران: شجریان

درود بر رهبر انقلاب اسلامی: حضرت آیت الله خامنه ای

سخنان کوبنده استاد بی مثال گلپا علیه قجریان

روزنامه قانون روز شنبه گفتگویی با اکبر گلپایگانی منتشر کرد که ساعاتی پس از انتشار جنجال زیادی در فضای مجازی به پا کرد. در ادامه گزیده ای این گفتگو را می خوانیم:
 
- در مدرسه نظام با نورعلی‌خان برومند، استاد موسیقی و ردیف‌دان، آشنا شدم.
 - روزی که در باغ آقای خواجه‎نوری میهمان بودیم در مقابل سفیر ایتالیا یک قطعه ترکی خواندم. پس از میهمانی آقایی آمد و گفت که بیا برای من کار کن! گفتم: شما را نمی‌شناسم. گفت: من پیرنیا، سازنده برنامه «گل‌ها» هستم.
 - به استودیوی برنامه گل‌ها رفتم. آقای پیرنیا گفتند: یک‌ آواز در باب ضربت‌ خوردن حضرت علی(ع) بخوان. من گفتم باید از استادم اجازه بگیرم اما ایشان با اصرار خود قانعم کرد که بدون پخش موسیقی و بدون ذکر نام خواننده بخش کوتاهی از یک آواز را اجرا کنم. آن شعر این بود: «در خرابات مغان نور خدا می‌‌بینم/ این عجب بین که چه نوری ز کجا می‌‌بینم» وقتی این بیت از حافظ را خواندم، دیدم که پیرنیا گریه می‌کند.
 - درباره رویارویی بهار با عارف قزوینی ماجرایی نقل می‌کنند که بهار به عارف گفته بود تو تصنیف‌خوانی، نه آوازخوان. من که همه این‌ها را آموخته بودم، دوست داشتم که یک آواز‌خوان باشم. از این‌ رو هیچ‌وقت ترانه نخواندم چون معتقدم، ترانه و آهنگ را دیگران می‌سازنند و خواننده همچون یک ربات باید آن را اجرا کند اما وقتی کسی آواز می‌خواند خود مبدع اثر خواهد بود و نوازندگان پاسخ خواننده را می‌دهند.
 - روزی مرتضی‌خان محجوب به من گفت می‌خواهم آواز این موسیقی را تو بخوانی که آن آواز، با شعری از بیژن ترقی، غوغایی به ‌پا کرد. به‌ یاد دارم وقتی خواستم برای اجرای این آواز به استودیو بروم در راهروی استودیو، مشیرهمایون، شهردار را دیدم. او گفت که «گلپا! اینجا چکار می‌کنی؟» گفتم به دعوت آقای پیرنیا آمده‌ام تا آواز بخوانم. او که می‌دانست من از شاگردان نورعلی‌خان هستم، گفت: آواز را پشت مرده می‌خوانند در حقیقت مشیرخان یک پس‌گردنی مهم به من زد. وقتی این سخن را شنیدم، به‌ یاد حرف نورعلی‌خان افتادم که می‌گفت خیلی‌ها آواز می‌خوانند، اگر می‌خواهی خواننده خوبی باشی، خودت باش و از کسی تقلید نکن. از آن پس سعی کردم شیوه‌ خودم را در خوانندگی داشته باشم.
 - عده‌ای ایراد گرفتند که گلپا برای جوان‌ها و عامه مردم می‌خواند. اتفاقا من فقط برای مردم می‌خوانم، برای دل جوانان می‌خوانم. همه موفقیت من در طول سال‌ها این بوده است که علیه مردم چیزی نخوانده‌ام. همیشه گفته‌ام که استعداد من از جانب خداست و مردم از این استعداد حمایت کرده‌اند. پس انصاف نیست که برای خدا و مردم نخوانم. منتقدان می‌خواستند که گلپا تا پایان عمر «دل‌ ای‌ دل‌ ای، امان‌ امان...» بخواند اما من این طور نمی‌خواستم زیرا مردم از من چنین توقعی نداشتند.
 - مرحوم لطفی که از قضا مدتی نیز شاگرد نورعلی‌خان بود، ردیف می‌دانست اما به دنبال بداهه نرفت. وقتی کسی چهار عمل اصلی یا همان ردیف را می‌داند، باید نوآوری ایجاد کند. در غیر این صورت آن دانش به چه درد می‌خورد؟ اگر فردی مدام جدول‌ضرب را تکرار کند اما نتواند هیچ مساله‌ای را حل کند، در کار خود ناکام بوده است.
 - اکنون موسیقی ما محفلی برای عقده‌گشایی، کارهای سیاسی و پول‌پرستی شده است. هنرمند نباید آلوده فعالیت‌های سیاسی شود. شأن یک هنرمند آن قدر عالی است که وارد این بازی‌ها نشود. حال وقتی فردی نمی‌تواند در موسیقی خود را ثابت کند، نمی‌تواند در بداهه توفیقی داشته باشد، نمی‌تواند محبوب مردم باشد، به ریسمان سیاست چنگ می‌زند تا مردم از او سخن بگویند.
 - آقایان لطفی و علیزاده موسیقی را خوب می‌دانستند اما در بداهه توفیقی نداشتند. شما نوع فعالیت پرویز یاحقی و فرهنگ شریف را مشاهده کنید، ببینید که چه‌ میزان از موسیقی آنها بداهه بود. ایشان به جایی رسیدند که با خدا سخن می‌گفتند و برای لقمه‌ای نان موسیقی را دنبال نمی‌کردند. در مقابل این‌ها کسانی هستند که آن قدر داد می‌زنند تا صدایشان ورم می‌کند. در طول این سال‌ها چنین افرادی در موسیقی ما قدرت داشتند. آنها برای آن که نیروهای جوان جایشان را پر نکنند، تلاش کردند تا تقلید را گسترش دهند؛ به نحوی که همه مانند هم بخوانند. چنین افرادی از حضور جوانان می‌ترسند.
 - همه شاگردان من متولدان دهه شصت هستند و من برای آموزش به ایشان حتی یک‌ ریال هم دریافت نمی‌کنم.
 - پنج دکتری از مجامع معتبر موسیقی دارم اما همواره تاکید کرده‌ام که من را دکتر خطاب نکنید. من گلپا هستم و به گلپا بودن خود افتخار می‌کنم، چون مانند خودم خواندم و زندگی کردم.
 - می‌گویند گلپا به موسیقی پشت‌ِ پا زد. بله، من برای مردم، برای جوانان و بدون در نظر داشتن نفع مالی می‌خوانم. تا جایی‌که جان در بدن دارم این روال زندگی من خواهد بود. آنهایی که چنین عقده‌گشایی می‌کنند، چه خدمتی در حق جوانان این مملکت کرده‌اند؟ ما نباید پشت جوانان را خالی کنیم. من که کار خود را کرده‌ام و دیگر آرزویی در سر ندارم. به هر چه خواستم دست پیدا کردم. بیش از نیازم پول دارم. همسر و فرزندان خوب و شایسته‌ای در کنارم هستند و از شهرت و محبوبیت لازم نیز برخوردارم. پس احتیاجی به زیر پا کشیدن از کسی ندارم. تنها خواسته من رسیدگی به وضعیت جوانان است.
 - زمانی تلفن‌های هندلی وجود داشت و اکنون اینترنت سراسر دنیا را درنوردیده است. به‌ هیچ طریق نمی‌توان در مقابل تکنولوژی و فناوری ایستاد، همین‌ طور نمی‌توان در مقابل خواست جوانان و پیشرفت آنها ایستادگی کرد. نمی‌توان در صد سال پیش ماند و جوانان را مجبور کرد آن طوری بخوانند که ما می‌خواهیم.
 - فیروز نادری یکی از بهترین دانشمندان ناساست. او چندوقت پیش برای این که جوانان جای او را پر کنند، به ‌میل و اراده خود استعفا داد. حالا برخی مانند آقای لطفی و علیزاده می‌گویند که ما چون ردیف می‌دانیم، هنرمندیم. آنهایی که هنوز هیچ خلاقیتی در موسیقی ما به خرج نداده‌اند، مدعی شده‌اند. جوانان ما باید به جای الگو قرار دادن چنین اشخاصی، پرویز یاحقی، جلیل شهناز و حسن کسایی را الگو قرار دهند اما حواس‌شان باشد که باز هم از ایشان تقلید نکنند و خودشان باشند.
 - بنای من از ابتدای فعالیتم هنر بود و بس. اگر بعضی تمایل دارند فعال سیاسی باشند، به خودشان مربوط است. شأن یک‌ هنرمند بالاتر از آغشته‌ شدن به کارهای سیاسی است.
 - دوستان بعد از مدتی دریافتند که نمی‌توانند مانند امثال فرهنگ شریف باشند و به سمت خودنمایی سیاسی حرکت کردند.
 - من مانند برخی هر روز به رنگی درنیامده‌ام. من همان گلپایی هستم که ۵۰سال پیش برای مردم می‌خواندم. من که مثل این آقایان هر لحظه تفکرم تغییر نکرده است.
 - آقای ابتهاج یک توده‌ای تمام‌عیار بود و بعدها تغییر ایدئولوژی داد و حزب‌اللهی شد و دوباره رویه‌اش را عوض کرد و چندی بعد از کشور رفت. این منش، همان روحیه‌ای است که باعث جدایی آنها از برنامه گل‌ها شد.
 - آن خواننده‌ای که نامش را بردید (محمدرضا شجریان) که در دهه شصت در موسیقی ایران برای خود امپراتوری ایجاد کرده بود، چرا اکنون معترض شده است؟ مگر نه آن که وقتی که من در دهه ‌شصت خانه‌نشین بودم، او برای خود یکه‌تازی می‌کرد. من که هیچ‌گاه از مواهب قدرت بهره‌مند نبوده‌ام. آنها و طرفداران‌شان نباید این نقد را به من کنند زیرا اگر قرار به حرف‌ زدن باشد، شرمنده خواهند شد.
 - «گل‌ها» که تریبون حزبی و جناحی و سیاسی نبود. ما در آن برنامه دورهم جمع شده بودیم تا خدمتی به موسیقی بکنیم چون تخصص ما موسیقی بود. من سواد سیاست ندارم و تنها چیزی که یاد گرفته‌ام موسیقی است. اگر حضرات دل در گرو موسیقی نداشتند، من این طور نبودم. من در برنامه گل‌ها ماندم تا به موسیقی خدمت کنم. کاری که آنها نکردند، زیرا عاشق هنر و موسیقی نبودند. هر چند خورشید پشت ابر نمی‌ماند.
 - بر مردم واضح است که در طول سال‌های ‌‎سال، به‌ خصوص در دهه‌ شصت، این آقایان چه کردند. هر کسی می‌آمد که کار موسیقی انجام دهد، همین‌ها چوب لای چرخش می‌گذاشتند و نمی‌گذاشتند که مکتب‌های موسیقی ادامه پیدا کند، زیرا می‌خواستند همه مقلد خودشان باشند. اکنون که مقابل شما نشسته‌ام با افتخار می‌گویم مکتب گلپا، ادیب و تاج ادامه خواهد داشت اما تردید دارم که آنها در یاد مردم بمانند.
 - در ابتدای انقلاب محدودیت‌های بسیاری برای من قایل شدند. چه در آن زمان و چه اکنون، اگر اراده کنم که در آمریکا بخوانم، آن قدر پول به پایم می‌ریزند که گویی دلار از شیر سماور بریزد.
 - من به همه‌ چیزی که یک‌ انسان در این دنیا می‌خواهد، دست یافته‌ام؛ از باغ، خانه، ماشین و به‌ طور کلی پول گرفته تا زن و فرزندان صالح و مهربان. احتیاجی به پول موسیقی ندارم. هر آن چه می‌گویم برای اصالت هنر است. آیا همه منتقدان من مطمئن‌اند که در طول سال‌های پس از انقلاب برای ذات هنر تلاش کرده‌اند؟ من اگر برای شاه خواندم، برای امیرالمونین(ع) نیز خواندم. پس این که می‌گویند گلپا درباری بود، سخن درستی نیست. بهتر است بگویند گلپا سیاسی نبود.
 - مشکلی برای برگزاری کنسرت وجود ندارد. ۳۸سال به من گفتند نخوان! در‌ صورتی‌ که هیچ‌ دلیلی برای این دستور وجود نداشت. من فعال سیاسی نبودم. من معاند با مردم نبودم. فقط و فقط ‌خواننده‌ای مردمی بودم که برای خدا، وطن و مردم می‌‌خواندم. چه دلیلی برای این ظلم وجود داشت؟ آیا کسی پیدا می‌شود که پاسخ سال‌ها محرومیت گلپا از خوانندگی را بدهد؟ خیر. هیچ‌ کس یافت نمی‌شود. پس نمی‌خواهم در شرایطی که ۳۸سال از فعالیت هنری من ممانعت شده است، کنسرت برگزار کنم.
 - مسئولان وزارت ارشاد ریاکارانه از من تعریف می‌کنند که گلپا در موسیقی تاثیر بی‌نظیری داشته است اما در نهایت می‌گویند که حیف شد به سمت جوانان رفت و برای آنها خواند. معلوم است که من به سراغ جوانان می‌روم زیرا برای مردم می‌خوانم. جایگاه اصلی من و حسن کسایی و پرویز یاحقی قلب مردم است.
 - ای‌ کاش همه ما لحظه‌ای به مرگ فکر کنیم. ای‌ کاش عاقبت کار را در مقابل چشمان خود تصویر کنیم و به این نتیجه برسیم که چند روز دنیا ارزش این همه خباثت را ندارد. ای کاش برای بزرگی‌ کردن در عالم موسیقی به این میزان گلپا را تخریب نمی‌کردند. آقای لطفی روزی گفت که وقتی گلپا می‌خواند، مردم دکان‌های خود را می‌بستند که ساعت ۹ونیم شب پای رادیو باشند. آن‌ زمان همه مردم «مست مستم» را می‌خواندند. این کارها را من کرده‌ام پس روا نیست که همه را نادیده بگیرند.
 - ارتباط هر کس با خداوند یکسان نیست. یکی جانش را می‌دهد و دیگری برای لقمه‌ای نان شکایت می‌کند. شجریان گل‌های جاویدان را به عمر خود ندیده است. او در گل‌های رنگارنگ می‌خواند. بعد هم با آقای ابتهاج توده‌ای روی هم ریختند و در جشن هنر شیراز مشغول به فعالیت شدند. آنها راهی را انتخاب کردند که مسئولیت دنیوی و اخروی آن‌ راه با خودشان است. تنها وظیفه‌ای که من دارم این است که به جوانان بگویم از راه آنها دوری و راه امثال تجویدی و خالقی را طی کنند.
 - به خاطر دارم که روزی آقای تجویدی در همین خانه گریه کرد. گفتم چرا گریه می‌کنی؟ گفت ببین بنان بر ساخته من چه می‌خواند. او گفت که بعد از بنان هر کس این آهنگ را بخواند، خودش را خراب کرده است. یا به‌ طور مثال کسی نمی‌تواند «خسرو و شیرین» من را بازخوانی کند زیرا وقتی با جلیل شهناز آن را کار کردیم،‌ موقع خواندن آن از تحریری استفاده کردم که همه حیرت‌زده شدند. حالا اگر کسی بخواهد آن تحریر را تقلید کند، سرخورده می‌شود.
 - محمد گلپایگانی راه خود را رفت و مسیر زندگی‌اش به من ارتباطی ندارد. بر خلاف من که همواره برای مردم خواندم، او ترانه‌خوان برخی از جناح‌های سیاسی شد.
 - هر کس یک جلیقه پاکستانی تنش کرد که خواننده اصیل ایرانی نیست.
 - هنرمند باید پولدار باشد؛ باید بهترین امکانات را در اختیار داشته باشد. تاسف‌بار است که عده‌ای در هر شرایطی عوام‌فریبی می‌کنند. محمد گلپایگانی راهش از من جداست شاید دلایلی برای مسیر خود داشته باشد اما به نظر من به بن‌بست رسیده است. کسی که خود را در خدمت جناح‌های سیاسی قرار دهد، تاریخ مصرف‌دار می‌شود. این که چرا او سعی نکرد سبک زندگی‌اش را شبیه به من کند، بروید و از خوش بپرسید. اصلا چرا از محمد گلپایگانی صحبت کنیم؟ بیایید از حسن گلپایگانی سخن بگوییم. دیگر برادرم که همه عمرش را وقف موسیقی کرد. او کسی است که ردیف می‌‌داند و موسیقی تدریس می‌‌کند. بهتر است از عزیزانی چون حسن صحبت کنیم.
 - من از ابتدای عمرم کنجکاو بودم. همان‌طور که گفتم چندین شغل را تجربه کردم تا به موسیقی رسیدم. در اوایل کار موسیقی‌ام، آقای قنبری‌مهر پیشنهاد بازی در فیلمی را به من ارائه داد که با مخالفتم مواجه شد زیرا باور داشتم که هنرپیشه نیستم. بعدها آقای میثاقی، که یکی از دوستان نزدیک من بود، گفت که می‌خواهم فیلمی با عنوان «حنجره طلایی» بسازم و از من درخواست کرد که در آن فیلم بازی کنم. آن‌ زمان مردم به من القاب گوناگونی از جمله حجره‌طلا، سلطان آواز و... را می‌دادند. به‌ همین‌ دلیل، تصمیم ساخت آن فیلم گرفته شد. من از ابتدا مخالف نامش بودم و اصلا قرار نبود آنچه اکنون مشاهده می‌شود، ساخته شود. به‌ هر حال به دلیل رفاقتی که با آقای میثاقی داشتم آن فیلم را بازی کردم و درس عبرتی شد که دیگر هیچ‌وقت در سینما کار نکنم، زیرا من بازیگر نیستم و فقط خواننده‌ام.
 - بزرگ‌ترین مشکل این روزهای موسیقی ایران، نبودِ مسئولان با دانش است. کسانی که آن بالا نشسته‌اند به هنر توجه نمی‌کنند زیرا هنر برای‌شان هزینه دارد و در مقابل، ابتذال باعث سرگرمی کاذبِ مردم می‌‌شود. مهم‌ترین وظیفه در خصوص کنار زدن ابتذال فرهنگی، فعالیت مستقل رسانه‌هاست. شمایی که رسانه در اختیار دارید با کسانی صحبت کنید که هنر اصیل را می‌شناسند. به‌ نظر من برای دفع سیاست‌زدگی در عرصه هنر، روزنامه‌نگاران مهم‌ترین رسالت را بر دوش دارند.
 - بسیاری از کسانی که مردم با آنها خاطره دارند از شاگردان من بودند. نام کلاس موسیقی ما گام بود. در آن کلاس من به همراه آقایان فخرالدینی و کیومرث حقیقی، آواز، ویلون و سنتور را آموزش می‌دادیم. روزی خانم‌ها معصومه و خدیجه دده‌بالا با چادرهایی گل‌گلی به کلاس ما آمدند. چندسالی من به آنها آموزش آواز دادم تا این که مشغول امور ازدواج شدم و در آن‌ برهه وقت تدریس پیدا نکردم. به همین‌ دلیل به آقایان تجویدی و یاحقی سفارش کردم که با این دو بانو کار کنند. هر چند که آن دو نفر، موسیقی اصیل ایرانی را آموخته بودند اما به دنبال ترانه‌خوانی رفتند. وقتی امثال این نوآموزان در میان مردم به شهرت و محبوبیت رسیدند، از کرده خود لذت می‌بردم زیرا به جوانان میدان داده بودم.
 - از هم‌نسلان من، فقط ایرج و ناصر ملک‌مطیعی باقی مانده‌اند. این موضوع مفهوم مهمی دارد و آن این که بعد از ما عرصه خالی خواهد شد.
 - به آقای فردین ظلم بزرگی شد. روحش شاد. سینمای عامه آن دوران به سبک بازیگری فردین احتیاج داشت. او در راستای شکل‌گیری سینما ایران تلاش بسیاری کرد. هر چند با به وجود آمدن موج نو، فیلم‌های فاخری مانند «گاو» یا «سفر سنگ» ساخته شد اما به‌ هر حال سنگ‌بناهای سینما بر دوش امثال فردین بود. پس به او ظلم شد و حقش این نبود.
 - مسئولان چندان دلسوز فرهنگ و هنر این مملکت نبوده‌اند و همیشه در کار هنرمندان دخالت کرده‌اند. البته این موضوع منحصر به هنر هم نیست. شما به فوتبال این کشور نگاه کنید. مثلا آقای کی‌روش را به عنوان سرمربی انتخاب می‌کنند اما مدام در کار او دخالت می‌کنند. یادم هست که در بازی ایران‌-لهستان، آقای حشمت مهاجرانی به غفور جهانی گفته بود که تنها وظیفه‌ات مهار یکی از بازیکنان لهستان است. اگر اشتباه نکنم در آن بازی حسن روشن گل ایران را به ثمر رساند. وقتی در عصر حاضر فوتبال هم یک‌ امر تخصصی است و با برنامه اداره می‌شود، بی‌تردید هنر هم تخصص می‌خواهد.
 - روزی با علی کریمی و حشمت مهاجرانی در دوبی بودیم. وقت نهار کریمی از من خواست که به او نصیحتی کنم. به او گفتم: «علی تا می‌توانی توپ را رها نکن که این مردم، مردم بی‌وفایی‌اند.» چندی پیش او مسئولیتی را در تیم جوانان ایران بر عهده گرفت. شنیدم جوانی که سه‌ بار هم پایش به توپ نخورده است، به انتصاب کریمی انتقاد کرده بود. مثال‌های فوتبالی فوق برای این است که بگویم شایسته‌سالاری و تخصص‌گرایی در ایران مرده است.
 - تعدادی از مدیران وزارت ارشاد افراد بی‌سوادی هستند. وقتی چنین افرادی سکان وزارت فرهنگ یک‌ کشور را بر عهده دارند، چطور می‌‌توان توقع داشت که ارج و قرب هنرمندان و پیشکسوتان نگه داشته شود؟ آنها فقط برای منافع خود کار می‌کنند.
 - مدتی پیش به من گفتند که در ازای ۱۵سکه بهارآزادی، همراه با همسرت به تالار رودکی بیا و ساعتی در ردیف جلو بنشین. به درخواست‌کننده گفتم که «ای‌ کاش این سخن را به من نمی‌گفتی. من اگر دنبال پول بودم به دوبی می‌رفتم و برای یک‌ شب اجرا، ۲۵هزار دلار دریافت می‌کردم. عرصه هنر، عاشقی می‌خواهد و همه‌ چیز پول نیست. هنرمند خریدنی نیست.»

شجر زنده ای؟؟؟؟؟؟

نشو پاچه خوار  زیر و هم روی  میز

یعنی چه ؟؟؟؟؟ ((قلم در کف بی تمیز))!!!!!

 

نویسنده داریم اگر بد صفات

حلالست نانش به لاطائلات

 

نگردد زهیچ حرف زشتش خجل

ز چاپلوسی ولی من کسل

 

سرش قرص استادفرهیخته

کلک بانمایش درآمیخته

.

ندارد نیازی به مطرح شدن

ندانم چرا هی رود از وطن

 

تریبون چو بیندبه هر  انجمن

کندشکوه ی بیخودی ازمحن

.

که ای آه افغان غریبم همی

فقط پول جمع کرده ام من کمی

 

دگرحال ندارم برای جواب

فقط گویم او ازپس انقلاب

 

"چوﻧﺸﺌﻪ زمی  ، ﻧﻐﻤﻪ ﺍﺯ ﭼﻨﮓ ﺭﻓﺖ

ز  ﮔﻞ عطرو ﻣﻌﻨﯽ ﺯ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺭﻓﺖ"

 

چرا گشت بموسیقی او یکه تاز؟

نبودش کس دگری درتراز

 

بنانی نبود و نه دلکش دگر

زیاحقی مردم همه بی خبر

 

بگوشه نشینی هنر آوران

کمی بعد  پرویزمشکاتیان

 

نه گلها بماند و نه گلپا بخواند

نه ایرج بخواند چون که گلها نماند

 

نه مرضیه خواند ونه خرم سرود

فقط مرده خوانی او مانده بود

 

خلاصه زده گر چه خودرابخواب 

 بود جمله مدیون این انقلاب

 

بوبلاگ خود داده ام پاسخش

الهی همه تان فدای رخش

 

چواستاد ندارد نیازی به مال

توهم جان مولا دگر کم . . . 

 

تمامش کنید قصه،بهر خدا

نمودید ما را با این ربنا


اینجا نوشته: http://antishajarian.blogfa.com

اخیرا برای چندمین بار طی سالهای پس از پیروزی انقلاب،شاهد صدور نامه ای سرگشاده از سوی آقای شجریان،خطاب به مدیر عامل وقت صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران بودیم که طی آن با لحنی از موضع بالا ،خواستار پخش نشدن ترانه هایش از این رسانه عظیم ملی شده است.
البته هر کس اختیار آثار خود را دارد ؛و می تواند اجازه بدهد یا ندهد که اثرش در جایی انتشار بیابد یا نیابد.با این رو در ارتباط با این عمل آقای محمدرضا شجریان چند ملاحظه ویژه وجود دارد که بد نیست به آنها پرداخته شود.اما پیش از ورود به این بحث ،ذکر مقدمه ای کوتاه ،برای روشن تر ساختن آنچه در پی می آید،ضروری است:
آقای شجریان که پیش از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران،از دهه 1340 همکاری خود را با رادیو تلویزیون ملی رژیم منحط ّپهلوی آغاز کرد ،در آن زمان - به سنت رایج - نام هنری "سیاوش "را برای خود انتخاب کرد.و تا پیروزی انقلاب ترانه هایش پیوسته از آن بلندگوی تبلیغاتی انحرافی و غفلت زای رژیم دست نشانده و استبدادی و فاسد پخش می شد.با این همه ،و پس از آن همه سال فعالیت در عرصه موسیقی ،به دلایل مختلف - و از همه مهم تر ،رواج بیمارگونه موسیقیهای تقلیدی غربی - هرگز نتوانست مقبولیت عام یابد و به چهره ای مطرح در این عرصه در سطح جامعه تبدیل شود.
اسقاط رژیم دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهی ،به رهبری امام خمینی و با جانفشانی مردم متدین و ایثارگرمان در بهمن 1357،علاوه بر همه دستاوردهای عظیمش برای کشور ،خدمتی بسیار بزرگ نیز به موسیقی سنتی و ملی ایران کرد. به گونه ای که اگر بگوییم به آن حیاتی دوباره بخشید ،اصلا سخنی به گزاف نگفته ایم.
به دنبال این تحول بنیادین بود که زندگی عده ای از دست اندر کاران فعال این عرصه چه به لحاظ معنوی و چه مادی ، دچار دگرگونی مثبت جدی ای شد.
یکی از اهالی این عرصه که بیشتریهره مثبت مادی و معنوی را از پیروزی انقلاب برد ،شخص آقای محمدرضا شجریان بود.به طوری که همسر نخست او ،در مصاحبه ای ،صریحا به این رونق بزرگ مادی و معنوی رو کرده به زندگی شان در دوران پس از پیروزی انقلاب ،اقرار کرد.
با این رو آقای شجریان ،که در اکثر سالهای فعالیت هنری خود در رژیم منحط پهلوی (تا سال 1355) ،همکار رادیو تلویزیون فاسد آن بود ،و خواه نا خواه در جهت اهداف ضد فرهنگی آن یاری اش می کرد ،در دوران پس از پیروزی انقلاب به جای آن که قدردان این نعمت بزرگ باشد و در ضمن با همه توان و استعداد در صدد جبران آن سالیان دراز خدمت به رادیو تلویزیون شاهنشاهی برآید،جز اجرای یکی دو سرود ملی ، راه خود را از انقلاب جدا کرد.
در این دوران ،او با گرفتن ژست یک هنرمند مستقل ،ترجیح داد با فعال تر کردن شرکت خصوصی هنری اش در جهت تکثیر و توزیع نوار وسپس سی دی ترانه ها و کنسرتهایش ،همچنین راه افتادن به دور دنیا و اجرای کنسرت برای ایرانیان مهاجر وساکن غرب به فعالیتهای هنری خود ادامه دهد.
اما به همین نیز اکتفا نکرد .بلکه در برخی بزنگاههای سیاسی که نظام تحت فشار یا هجوم تبلیغاتی سیاسی دشمنان قسم خورده خود بود ، شاهد انتشار نامه سرگشاده یا مصاحبه او در جهت مخا لفت با پخش صدایش از صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران بودیم .که آخرین آنها نامه پس از انتخابات اخیر ریاست جمهوری در کشور و ظهور فتنه و توطئه عظیم براندازی طراحی شده توسط استکبار جهانی به رهبری آمریکا و انگلیس و اذنابشن بود ؛که با شکایت از صدا وسیما نیز همراه شد و همان گونه که انتظار می رفت ،مورد استقبال و استفاده وسیع آمریکا و انگلیس و یارانشان در جهت حمله تبلیغاتی به نظام ما قرار گرفت..
اینک آنچه به اجمال در این باره باید گفت این است که :
1.در رژیم منحط پهلوی -با آن همه جنایات و خیانتها در حق ملت ایران -چه شد که شاهد انتقاد و اعتراض آقای شجریان به رادیو تلویزیون شاهنشاهی از سوی وی و دستور قطع پخش ترانه هایش از آن نبودیم که هیچ ،به عکس در اکثر آن سالها نامبرده در خدمت آن رسانه فاسد باقی ماند؟ آقای شجریان برای آن سکوت و بی عملی طولانی تاسفبار خود در آن دوران ذلتبار خفقان و سرکوب وحقارت ملی توسط بیگانگان ،و در مقابل ،این موضعگیریهای -خواه ناخواه - همسو با عناصر واهداف دشمنان داخلی و خارجی نظام و انقلاب ، چه پاسخ و توجیهی برای ملت بزرگ انقلابی ایران دارد؟
2.اگر حق امتیاز استفاده از همین معدود آثار نامبرده ،به صدا وسیما (یا رادیو تلویزیون رژیم گذشته ) واگذار شده است که او اصولا حق اعتراض و اظهار نظر در مورد پخش کردن یا نکردن آنها از صدا وسیما و یا زمان و جایگاه پخش آن در این رسانه را ندارد.(اینکه از صدا وسیما خواسته شده است اگر مدارکی دال بر این واگذاری دارد ارائه کند ،خود به تنهایی می تواند موید آن باشد که ولو به شکل غیر کتبی ،این واگذاری صورت گرفته است.)
3.چرا عده ای از اصحاب رسانه ، قضیه به این سادگی را این قدر بزرگ می کنند و در حقیقت احساسات و تعلق خاطر شخصی خود را نسبت به این خواننده ، به کل جامعه تسری می دهند و می کوشند چنین القا کنند که با پخش نشدن همین معدود آثار آقای شجریان از صدا وسیما ی جمهوری اسلامی ایران ،گویی فاجعه ای رخ خواهد و نکثی عظیم در ارکان این رسانه فراگیر پدید خواهد آمد؟!حال آنکه این گونه نیست.افرادی به مراتب نامدارتر و محبوب تر از این خواننده از این رسانه وبعضا حتی کشور رفته اند یا صدا و سیما راسا از پخش برنامه آنان خودداری کرده است و هیچ اتفاقی نیفتاده است. به عکس ،آن که در این میان ضرر کرده است ،آن هنر پیشگان بوده اند.
در حقیقت صدا وسیمای جمهوری اسلامی ایران ،به آن دلیل که یک رسانه ملی -آن هم متعلق به یک نظام انقلابی و اسلامی عزتمند همچون نظام جمهوری اسلامی - است رسانه ای است که همکاری با آن و انتشار اثری از کسی در آن ،مایه افتخار کسی است که با آن همکاری می کند یا اثرش از طریق آن انتشار می یابد ؛نه بالعکس.حال اگر شخصی -به هر دلیل - می خواهد خود را از این افتخار محروم کند ،دیگران چرا باید بر این امر اصرار ورزند؟!
4.مهارت و توانایی حرفه ای مقوله ای است و جذابیت وجنس صدا و مقبولیت عام یافتن آن مقوله ای دیگر.جنس صدای آقای شجریان ،دست کم برای امثال من -به عنوان یک مخاطب دلی موسیقی؛که البته در این زمینه بی تجربه هم نیست - هرگز جاذبه و برجستگی خاصی نداشته است و ندارد.و تا آنجا که اطلاع دارم ،امثال من هم ،کم نیستند.ضمن آنکه اگر این نیز نمی بود ،برای قاطبه مردم انقلابی متدین ما ،صرف هنر برای هنر و آواز برای آواز ،ارزشی ندارد .بلکه آنان ،به هنری ارج می گذارند که در جهت بسط و تعمیق ارزشهای متعالی اسلامی - انقلابی در جامعه باشد. و طبق یک اصل بدیهی ، هنرمندی که شخصا نخواهد هنرش در این سمت و سو مورد استفاده قرار گیرد ،خود و اثرش ،خود به خود از این دایره خارج است.لذا همان به که در مسیری که صاحبش دوست دارد مورد استفاده قرارگیرد.
5.سیاست یک بام و دو هوای پخش صدای فرزند (همایون شجریان ) -که به هر حال فردی نوخاسته در این عرصه است و نیازمند پخش صدایش از رسانه ای پر نفوذ همچون صدا و سیما ،برای شناخته شدن و کسب شهرت در میان توده مردم است - و مخالفت با پخش صدای خود ،که این مراحل را پشت سر گذاشته است ، از سوی این خواننده قدیمی ،بیانگر نگاه ابزاری او به این رسانه است. به عبارت دیگر ،چیزی که در این میان ظاهرااصلا مطرح نیست ،مردم اند.چنین مردمی چرا باید نسبت به چنین هنرمندی احساس تعلق خاطر کنند؟ا !)

در همین ارتباط، "ماهیت جشن هنر شیراز" - 1 و 2 را نیز در همین سایت بخوانید.


منبع : http://www.sarshar.org/archives/notes/post_102.html



 از پرهام

خطاب به همه اونایی که فکر میکنند شجریان به موسیقی سنتی خدمت کرده:
سبک شجریان گوشه خوانی است و هیچ ربطی به موسیقی سنتی ندارد. موسیقی سنتی یعنی برنامه گلهای رنگارنگ و که با تلاش و کوشش اساتیدی چون پیرنیا، یا حقی، ملک، گلپایگانی، شهیدی، ایرج و خیلی دیگر از بزرگان پا گرفت!

لابد نمیدانید شجریان نتوانست در برنامه گلهای رنگارنگ و بخصوص برگ سبز که ویژه هنرمندان ویژه است، جایگاهی پیدا کند و بعد از انقلاب که اکثر نوازندگان خانه نشین شدند و بسیاری از خوانندگان موسیقی سنتی منع شدند، شجریان توانست خودش را مطرح کند. در واقع هیچ رقیب دیگری نداشت. وگرنه میبایست همچنان مانند گذشته در گمنامی بسر برد. به همین دلیل هم بعد از انقلاب یا اوخر انقلاب برنامه را با نام "گلهای تازه" راه اندازی کرد و و با ارایه سبک گوشه خوانی (هی هی هییی هیی هی هی)، بدعت جدیدی در موسیقی سنتی ایران گذاشت که به شدت مورد انتقاد بزرگان موسیقی آن زمان قرار گرفت.
شجریان به خاطر نبودن تقریبا هیچ رقیبی (چون اصلا کس دیگری حاظر نبود و نمی توانست در آن زمان اجرا کند)، به یکه تاز موسیقی سنتی ایران تبدیل شد و نسل بعد از انقلاب کاست های موسیقی سنتی را فقط از شجریان پیدا می کردند.
شجریان فراموش کرده است که همین دولت چقدر به وی کمک کرد تا از هیچ به بلندی برسد و بعد از آن سر از شبکه های ماهواره خارج از کشور برای آنکه خودش را مطرح کند، درآورد. درست مثل اکثر افراد مجهول الهویه و بدنامی که برای مطرح کردن خود با شبکه های خارج از کشور مصاحبه سیاسی می کنند.
این به نظر من و دقیقا از نشانه های افرادی است که کمبود شخصیت دارند. یعنی دقیقا قبل از زمان انقلاب که نتوانست هیچ جایگاهی در موسیقی سنتی داشته باشد. هنرمندان نباید سیاسی باشند. یعنی من ندیده ام هیچ کدام از هنرمندان بزرگ و اصیل، حتی آنهایی که محبور شدند از ایران خارج شوند و یا در ایران ممنوع شدند، چنین کاری انجام دهند.

لابد نمی دانید: استاد شجریان قبل از انقلاب با اسم مستعار "سیاوش" کار می کرده و بعد انقلاب اسمش را عوض کرده. دلیلش را خودتون باید حدس بزنید.


وقتی به هر آمپول زنی میگند "آقای دکتر" و به هر شاگرد مکانیکی هم می گند "آقای مهندس"، در "استاد" بودن شجریان بحثی نیست!